خــواب هـایِ تـو
هـر شـب
از سـرِ کـابـوسِ تـنــهـایـی
مـیـپـرنـد
مـیـنـشـیـنـند
رویِ پـلـکــــ هـایـم
تـعـبیـر مـیشـونـد …!
درست مثل یک جزیره
از همه طرف به تنهایی محدودم
و چشم به راه یک کاشف!
اونکه میخواست منو بفهمه نتونست !
اونکه میتونست بفهمه نخواست !
این شد که “تنهایی” تمام قد منو بلعید !
بگذار مرز تنهایی را رد کنم …
ببین ؛ گذرنامه ام فقط مهر لبهایت را کم دارد …