من را نفسش می خواند؛
اما نمی دانم چرا
وقتی مرا ترک کرد
بی نفس..
هرگز نمرد
آیا دیده اید انسانی بی نفس زنده بماند؟
سعی کن تنها باشی زیرا تنها بدنیا آمدی و تنها از دنیا خواهی رفت،بگذار عظمت عشق را درک نکنی،زیرا آنقدر عظیم است که تورا نابود خواهد کرد
وقتی دیگرنبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظارآمدنش نشستم وقتی که دیگر نم توانست مرا دوست بداردمن اورادوست داشتم وقتی که او تمام کرد من آغاز کردم چه سخت است تنها متولدشدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن
هروقت یادت میافتم صد آه میکشم* تنهایی حق من است بار گناه میکشم* گناهم این است چرانگفتم حرف دلم را* که شخص دیگری آید ببرد گلم را.
این روزا انگار مدام دارم گل یا پوچ بازی میکنم
دستامو جوری مشت کردم که همه فکر کنن پره ولی
پوچ پوچم
کاش سزای تــــــــنـــــــهایی مرگ بود
آنوقت کسی از ترس جانش کسی را تنها نمی گذاشت
وقتی کسی تو را
عاشقانـــــــه
دوست دارد
شیوه ی بیــان اســم تـو
در صدای او متفاوت است
و تــــو
می دانی
که نامت
در لبهـای او ایمن است
شبانه خوابت رو میبینم
که با هم لب بازی میکنیم
اما افسوس صبح که بیدار میشوم
روی لب هایم به جای لب تو
تبخال نشسته است
بیخود به خودتـــــــــــــ زحمت نده...
این بذرهای تنفر که در دلم میکاری،هرگز جوانه نخواهد زد...
اونایی که شما رو با وعده های پوچ"استندبای"نگه میدارن و میرن؛
هرگز بر نمیگردن...
تا با تلنگری شما رو از تنهایی در بیارن؛گفتم که روشن باشید